• خانه 
  • تماس  

در قبرها معذب نمی شدند اگر ...

22 فروردین 1395 توسط پیشنمازی

 

در حکایتی دل نشین از پیامبر گرامی اسلام از زبان شخصی به نام ثوبان این چنین آمده است که: با رسول خدا(ص) در قبرستان بودیم.

حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول الله، چرا این گونه رفتار می کنید؟ پس آن حضرت گریه شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم.

آن گاه فرمود: ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم. بر آنها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آنها را تخفیف داد.

سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان، که در عذابند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک شب را تا صبح قیام می کردند و به عبادت می پرداختند، در قبرها معذب نمی شدند.


 نظر دهید »

هیچ کار خداوند بی حکمت نیست...

08 بهمن 1393 توسط پیشنمازی


پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد، وقتی که نالان طبیبان را می طلبید٬ وزیرش گفت : هیچ کار خداوند بی حکمت نیست…

پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شده و فریاد کشید در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است و دستور داد وزیر را زندانی کردند …

روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت، و آنجا انقدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله ای وحشی تنها یافت٬ انان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند.
اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان کاملا سالم باشد، و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت.

در حالی که به سخن وزیر می اندیشید، دستور ازادی وزیر را داد…

وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت : درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت٬ ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده ای داشته!

وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زده و پاسخ داد :
برای من هم پر فایده بود، چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم، و اگر انروز در زندان نبودم حالا حتما کشته شده بودم…

 نظر دهید »

یا طبیب من لاطبیب له

25 شهریور 1393 توسط پیشنمازی


مرحوم علامه طباطبائی می فرمودند:

گاهی بعضی صفات زشت در وجود انسان است

نمی تواند آن صفت زشت و بد را از خود دور کند

نمیتواند خودش را از ان صفت شستشو بدهد،

*عاجز می شود *

آن وقت است که باید عجــــزش را محضر خدای متعال عرضه بدارد

بگوید خدایا *عاجزم*

تلاش کردم نتوانستم درمان کنم

یا طبیب من لاطبیب له

خـــــود به دادم بــــــــــرس ای طبـــــیب!

 



 2 نظر

تا الان خودت را چطور ساخته ای؟

02 تیر 1393 توسط پیشنمازی

 

مهم ترین وظیفه انسان از دیدگاه علامه طباطبائی:

« ما بزرگترین و مهمترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما مهم تر از آن نیست، اینست که خودمان را درست بسازیم. »


راستی دوست عزیزم

تا الان خودت را چطور ساخته ای؟

 


 


 2 نظر

چـــــــرا رنج بی خـــوابـــی

13 اسفند 1392 توسط پیشنمازی

 

نوشته اند که عارفي همواره به شب زنده داري مي پرداخت و تا به هنگام سحر، به راز ونياز با خالق بي همتا مشغول بود. شخصي از وي پرسيد که تو مردي خداشناس هستي و دلت همواره بيدار است، پس چرا رنج بي خوابي را هم تحمل مي کني و جسم خود را رنج مي دهي؟ عارف گفت: شايسته نيست که هر شب، خداوند بلندمرتبه از آسمان نزد ما بيايد و ما در خواب باشيم.
هنگام شب درهاي آسمان باز مي شود و خداوند به بندگانش ندا مي دهد که بياييد و آمرزش بخواهيد و مرا بخوانيد تا خواسته هاي شما را برآورده سازم. با اين حال، آيا درست است که من در خواب باشم و از فيض ديدار حق غافل بمانم؟

 

 

زنجیره زرین، چ 1 ، ص 93

 نظر دهید »

سخت و نشد نداره !

07 اسفند 1392 توسط پیشنمازی

 

 

اگــــر در شـــرایط عادی به کسی بگویید از یک دیوار دومـــــتری بپــــر

قطعــــا نمــــی‌پذیرد اما اگــــر، گــــرگ دنبــــالش کرده باشــــد

و احتـــــمال خطـــــر بدهــــد، مــــی‌پـــــرد

++ اگـــــر بــــدانیم که شیــــطان دنبالمـــــان است، همـــــه‌کارهــــایی

را کــــه فکر می‌کنیـــم سخت و نشــــد نیست، انجام می‌دهـــــیم



” آقای قرائتی “

 نظر دهید »

نـکـتـه هـایـــی جـهـت شاکــر و راضــی بـودن

07 بهمن 1392 توسط پیشنمازی

 

 

حکما گفته اند از دنیـــا دست بـــردار ، قبــل از آنکه او دست از تو  بردارد .

و مرگ را مستعد باش ، قبل از آنکه او به تو رسد .

و خدای تعالی را از خود خوشنود کن ، قبـــل از آنـکه به حضور او  برسی .

و چون ابواب نعمت بر تو گشاده شود ، ایمـــن باش که از جاده ی راست منحرف نشوی .

و اگر درهای محنت و  بی نوایی بر تــو مفتـــوح گـــردد ،

چشــم را روشن دار که در طریق اولیاء قدم نهـــی

و بـــه هــرچه از دوست رسید شاکر و راضی باش .

 


 نظر دهید »

مـــرنج و مـــرنجان

06 بهمن 1392 توسط پیشنمازی



اگر خواهي نرنجي در ميان رنج و ناكامي

مرنجان و مرنج و هـر كه رنجاند مرنجانش


از مرحوم حاج آقا مجتهدی نقل شد که میفرمودند: آقای آخوند از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند.

آقای نخودکی گفت:

مــــــــرنــــــــــج و مـــــــــرنجـــــــان


آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم.

ولی مرنج یعنی چی؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم؟

مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور میتوانم نرنجم؟!

آقای نخودکی گفت: علاج ، آن است که خودت را کسی ندانی.

اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی.

اگر ما خودمان را دارای عزت و مقام خاصی در این دنیا ندانیم

و خودمان را در برابر خداوند هیچ بدانیم دیگر هیچگاه از سخن دیگران ناراحت نمی شویم.



 1 نظر

مَـــــن ها و مِـــــنـــهــا...

25 دی 1392 توسط پیشنمازی


عاقبت مَن ها در این دنیا ؛

همه مِنها می شوند …

مِنهای جوانی

مِنهای زیبایی

مِنهای مقام

مِنهای قدرت

مِنهای دارایی

مِنهای مادیات

مِنهای قوم و خویش

مِنهای سلامتی

و مِنهای حیات دنیوی .

آری عاقبت مَن ها همه

منهای منهای منها میشوند …

جز نیکی و بدی هایمان.

آری ،

فصل هجوم ” مِنها ” ها

به ” مَن ها"  ها ست …

کلها را بگذار جزها را دریاب .


 1 نظر

خـــــــــــدا مــــی بــیـــنــد

15 دی 1392 توسط پیشنمازی


مرحوم آیت الله بهجت(ره) یکی از عارفان بزرگ زمان بودند

روزی به ایشان گفتند : کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید .

فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد

یک کلمه کافیست که بدانی : “خدا می بیند” .

 


 


 1 نظر

قـدرت کلمـات را دسـت کـم نگیـریم!

29 آبان 1392 توسط پیشنمازی

کلمات، تاثیر شگرفی روی ضمیر ناخودآگاه انسان دارند.

ناخودآگاه بدون آنکه منظورمان را بداند هر چه بگوییم خوب یا بد را برایمان خلق می کند.

لذا لازم است برای دستیابی به موفقیت از کلمات مثبت و دارای انرژی مثبت استفاده کنیم.


به جای خسته نباشید؛ بگوییم: خدا قوت

به جای خدا بد نده؛ بگوییم: خدا سلامتی بده

به جای بد نیستم؛ بگوییم:‌ خوب هستم

به جای فراموش نکنی؛ بگوییم: یادت باشه

به جای دستت درد نکنه؛ بگوییم: ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای ببخشید که مزاحمتان شدم؛ بگوییم: از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم

به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم: مناسب من نیست

به جای مشکل دارم؛ بگوییم: مسئله دارم

به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم: چندان هم راحت نبود

به جای مسئله ربطی به تو ندارد؛ بگوییم: مسئله را خودم حل می‌کنم

به جای زشت است؛ بگوییم:‌ قشنگ نیست

به جای چرا اذیت می‌کنی؛ بگوییم:‌ با این کار چه لذتی می‌بری

به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم: شما را در شادی ها ببینم

به جای متنفرم؛ بگوییم: دوست ندارم

به جای دشوار است؛ بگوییم: آسان نیست

 

به همین سادگی…


 نظر دهید »

..:غـــصــه هـم خــــــواهــد رفت..:

28 مهر 1392 توسط پیشنمازی


.:غصه هم خواهد رفت..:

و نه هيچ يک از مردم اين آبادي

به حباب نگران لب يک رود قسم

و به کوتاهي آن لحظه ي شادي که گذشت

غصه هم خواهد رفت…

آن چناني که فقط خاطره اي خواهد ماند

لحظه ها عريانند

و به تن لحظه ي خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آيينه..

نه

آيينه به تو خيره شدست…

تو اگر خنده کني او به تو خواهد خنديد

گنجه ي ديروزت پر شده از حسرت و اندوه و چه حيف

بسته هاي فردا.همه اي کاش…اي کاش

ظرف اين لحظه وليکن خالي است

ساحت سينه پذيراي چه کس خواهد بود؟!

تا خدا يک رگ گردن باقي است

تا خدا مانده به غم وعده ي اين خانه مده….

 4 نظر

شاه کلید از قول شیخ حسنعلی نخودکی

18 شهریور 1392 توسط پیشنمازی

جوانے نزد شیخ حسنعلے نخودکے آمد و گفت :

سـ ه قفل در زندگے ام وجود دارد و سـ ه کلید از شما مےخواهم.

قفل اول اینست کــ ه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

 

قفل دوم اینکــ ه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

قفل سوم اینکــ ه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.


شیخ فرمود :

براے قفل اول نمازت را اول وقت بخوان.

براے قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

براے قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.


جوان عرض کرد: سـه قفل با یک کلید ؟!


شیخ فرمود :


نمازاول وقت “شاه کلید” است

 12 نظر

اصل این است..

06 شهریور 1392 توسط پیشنمازی

 

شیعه تا شهادتین را می گوید دوست اهل بیت می شود ومحال است معصیت را دوست بدارد نه اینکه

معصیت نمی کند

به خاطر عوارض وخواهش های طبیعت وشهوت

ممکن است معصیت کند که این عوارض از اصل جداست اصل این است که دوست ندارد

برگرفته از سخنان حاج آقای دولابی

 3 نظر

آیـــــــــــنــــه

04 شهریور 1392 توسط پیشنمازی

شما  در آینه  اگر خندان باشی چهره ای خندان می بینی


و اگر گریان  باشی چهره ای گریان را تماشا می کنی .


این دنیا  هم آینه وار است ،


از این رو شما همان می بینی که هستی و انجا م می دهی .


هر دست که دادند همان دست گرفتند


این فرمولی است که قرآن کریم دارد و می گوید :


((ان احسنتم  احسنتم لا نفسکم  و ان اسا تم فلها )).


یعنی اگر خوبی کنی خوبی می بینی و اگر بدی کنی بدی می بینی .

 نظر دهید »

ღ کوچه های خراسان ღ

21 اردیبهشت 1392 توسط پیشنمازی

چشمه های خروشان ترا می شناسند

موجهای پریشان ترا می شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی جوابی

ریگ های بیابان ترا می شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران ترا می شناسند

هم تو گلهای این باغ را می شناسی

هم تمام شهیدان ترا می شناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی

ای که امواج طوفان ترا می شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست

ای که آیات قرآن ترا می شناسند

گر چه روی از همه خلق پوشیده داری

آی پیدای پنهان ترا می شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان ترا می شناسند

کاش من هم عبور ترا دیده بودم

کوچه های خراسان ترا می شناسند


زنده یاد قیصر امین پور

 1 نظر

حسرت

17 فروردین 1392 توسط پیشنمازی

تو هر زمان که بیایی ، بهار خواهد آمد


ایام عید که می شود ، وقتی به شورو شوق بچه ها می نگریم ، حسرت عمر

از دست رفته همچون بغضی گلویمان را می فشارد .

وقتی دو بیتی های اشتیاق را می خوانیم ، اشک امانمان نمی دهد .

آری ! یک عمر بدون مولا زندگی کردن و عید را جشن گرفتن سخت است .

به امید روزی که چشم باز کنیم و کنار مولایمان سرود ظهور را زمزمه کنیم .

 نظر دهید »

مهربانم

20 اسفند 1391 توسط پیشنمازی

خدای مهربانم! از امروز تمام مشکلاتم را با مداد و

نعمت هایم را با خودکار می نویسم . می دانم که

مشکلاتم را با پاک کن مهربانیت پاک خواهی کرد.

 1 نظر

درهای بسته

05 اسفند 1391 توسط پیشنمازی

یوسف می دانست تمام درها بسته هستند اما بخاطر خدا ، حتی به سوی

درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …..

اگر تمام درهای دنیا هم برویت بسته شدند ، دنبال درهای بسته بدو ، چون

خدای تو و یوسف یکی است .

 1 نظر

مبادا

24 بهمن 1391 توسط پیشنمازی

خداوندا


تو میدانی که من دلواپس فردای خود


هستم


مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوهارا


مباداگم کنم اهداف زیبا را


مبادا جا بمانم از قطار مو هبت هایت


خداوندا


مرا مگذار تنها لحظه ای حتی ….

 1 نظر

مرد

21 بهمن 1391 توسط پیشنمازی

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم


در ره عشق جگردارتر از صد مردیم


هرزمان بوی خمینی بسر افتد مارا


دور سید علی خامنه ای می گردیم .


لبیک یا خامنه ای تجدید عهدی است با امام و شهدا  

 نظر دهید »

ای دل

12 آذر 1391 توسط پیشنمازی

زینب جان ! شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما بی

حسین شدن تو بود و شرمنده تر آنکه تو بی حسین شدی

و ما حسینی نشدیم.


مپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند ولا غیر ……..

صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است .


ای دل چه می کنی ؟

 نظر دهید »

غفلت

09 آذر 1391 توسط پیشنمازی

کو فیان چقدر به خودشان مطمئن بودند . ولی وقتی طلاها ، تهدیدها و تزویرهای ابن

زیاد رو دیدند همون آدمها به جنگ شریفترین انسان روی زمین رفتند و چه ناجوانمردانه

و روباه صفت ، فرزند رسول خدا و بهترین یارانشوکشتند .

درروز عاشورا تلویزیون بصورت زنده ورود رود خروشان عزاداران به حرم امام حسین

(ع)رو می دیدم . چقدر خروشان بود. جمعیت ، میلیونی بود . حسرت خوردم و اشکم

در اومد که آخه روز عاشورا کجا بودید و کجا بودند ؟ هفتادو دو نفر تشنه لب در برابر

بیش از سی هزار نفر مرد مسلح ، خیلی هاشون کسانی بودند که به اون حضرت

دعوتنامه نوشته بودند .

ما باید اهل محاسبه باشیم ، هر چند اهل توبه نباشیم و تدارک نکنیم ، خود محاسبه

مطلوب است . اگر بدانیم فلان روز حسینی (ع) و فلان روز یزیدی هستیم ، بهتر از این

است که اصلا ندانیم یزیدی هستیم یا حسینی .

بیائیم در ماه محرم اگر زنجیر می زنیم ، قبل از آن زنجیر غفلت از پای خود باز کرده

باشیم ….

اگر سینه می زنیم ، قبل از آن سینه درد مندی را از غم واندوه پاک کرده باشیم ….

خوب است اگر اشکی می ریزیم قبل از آن اشک از چشم مظلومی پاک کرده باشیم ،

آنوقت با افتخار بگوییم : یا حسین

 

 

 

 1 نظر

زمان

28 آبان 1391 توسط پیشنمازی

محرم و صفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن ، بساطش

آموزه است نه موزه ، تمرین خوب نگریستن است نه فقط

خوب گریستن ، نماد شعور مذهب است نه فقط شور

مذهب .

                                              اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود

 نظر دهید »

امتحان

09 آبان 1391 توسط پیشنمازی

وقتی انسان وارد صحرای قیامت می شود ، تازه می فهمد که

زندگی اش در دنیا اصلا زندگی نبوده و فقط جلسه امتحان بوده است .

درست مثل یک دانشجو که چند لحظه بیشتر امتحان ندارد

ولی آن امتحان ، سرنوشت اورا در همه عمر تعیین می کند.

 2 نظر

غروب

04 آبان 1391 توسط پیشنمازی

این روزها چه روزهای با عظمتی است ،موسی به طور میرود ، فاطمه (س) به خانه

علی (ع) ، ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه ، محمد (ص) با علی (ع) به غدیرو حسین

(ع) با تمام هستیش به کربلا .

در روز عرفه دستهای خودرا به سوی آن بی نیاز بالا می بریم و پیوسته دعا می کنیم :

خدایا غروب این روز را با غروب گناهانمان یکی گردان .

 4 نظر

پرده

30 مهر 1391 توسط پیشنمازی

شاید پرسیده شود : چرا ما رنج سفر حج را بر خود هموار می کنیم و به خانه ی خدا

می رویم در حالی که خدا در همه جا با ماست و به ما نزدیکتر از رگ گردن و خود

می گویدکه نزدیک است و شنوا و بینا و مهربان و بخشنده که دعا ی دعوت کننده را می

شنود و پاسخ می دهد …. پس چرا باید بار سفر بندیم ؟

حقیقت آن است که خدا واقعا به ما نزدیکتر از خونی است که در وجود ما می دود اما

….. ما همیشه به غیر او مشغولیم . زندگی مادی و روز مره ی ما باعث می شود که به

نیازهای مادی سرگرم باشیم و از آن نزدیکترین ، غافل بمانیم …. پرده ای که میان ما و

خالق ما هست جز خود ما نیست . این حایل وحجاب خود ماییم نه چیز دیگر .

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند            تو برون در چه کردی که درون خانه آیی

 نظر دهید »

نگاه

25 مهر 1391 توسط پیشنمازی

شهادت امام جواد (ع) تسلیت باد.

 

آرامش چیست ؟


نگاه به گذشته وشکر خدا


نگاه به آینده و اعتماد به خدا


نگاه به اطراف و جستجوی خدا


نگاه به درون و دیدن خدا


لحظه هایتان سر شار از بوی خدا

 1 نظر

آرزو

02 مهر 1391 توسط پیشنمازی

فاصله ما تا آرزوها یمان به اندازه فاصله زانوهایمان تا زمین است ، همین که در

پیشگاه خداوند زانوبزنیم ، به آرزوهایمان خواهیم رسید. بهترین آرزوهایت را به

فرشتگان سپردم . نگاهت به آسمان باشد.

 2 نظر

زمزمه

23 مرداد 1391 توسط پیشنمازی

تا نک های دشمن آنقدر به ما نزدیک شده بودند که لوله هایشان از پایین خاکریز دیده می شد. درگیری

به شدت ادامه داشت . بچه ها بعدا چند روز عملیات ، تازه داشتند استراحت می کردند که عراقی ها با

نیروهای تازه نفس ، برای چندمین بار پاتک زدند .

من کمک آرپی چی زن بودم . با هیجان می دویدم ، مهمات می آ وردم وبه بچه ها می رساندم . پریشان

و مضطرب به این سو و آن سو می رفتم .

در همان گیرو دار چشمم به برادر مجروحی افتاد که دو دست و پایش قطع شده بود و خون به شدت از

بدنش فوران می کرد . رنگش به سفیدی گرایید. دیگر کارش تمام بود. با دیدن او حالم دگر گون شد. اما

خودش با درد کنار آمده بود . تبسم بر لب داشت و ذکری را زیر لب زمزمه می نمود . خیلی برایم عجیب

بود . گاهی هم به زور صدایش را بلند می کرد و به بچه هایی که در کنارش بودند روحیه می داد.

  حالت او باعث شد احساس کنم چند برابر قدرت پیدا کرده ام . آن برادر مجروح به ما نشان داد که تا

آخرین نفس رزمنده بودن یعنی چه . آنروز بچه ها تا توانستند تانک شکار کردند .

مجموعه ی روز های ماندگار

سید حمید مشتاقی نیا

 

 

 3 نظر

تو چه کردی؟

20 تیر 1391 توسط پیشنمازی

نگاه ها به ابراهيم و آتش بود.

در اين ميان گنجشکي به آتش نزديک مي شد و برمي گشت

از او پرسيدند: اي پرنده چه کار مي کني؟

پاسخ داد: با نوک خود آب روي آتش ميريزم!

گفتند: حجم آتش زياد است و تو…

گفت: آري من نميتوانم آتش را خاموش کنم

اما آب را مي آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسيد

وقتي که بنده ام را بدون گناه در آتش مي انداختند تو چه مي کردي؟

پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر مي آمد؛ انجام دادم!

اکنون ابراهيم زمان در چاه غيبت گرفتار است

اما بزودي خواهد آمد

و مرا خواهند پرسيد:

تو چه کردي؟

 


 6 نظر

شب زمستانی

21 خرداد 1391 توسط پیشنمازی

درکنار یکی از چاه های نفت فاو مستقر بودیم . نزدیک غروب خبر آوردند که دشمن صبح زود قصد پاتک دارد . با نفرات و تسلیحات اندکی که داشتیم معلوم بود نمی توانیم در مقابل تیپ تازه نفس دشمن مقاومت کنیم . آمدن نیروهای کمکی هم ممکن بود بیست و چهار ساعت به طول بیانجامد .

مسوو لین گردان فکرهایشان را گذاشتند روی هم و به ابتکار جالبی دست زدند. شب ، بچه ها بسیج شدند و شروع کردند به کندن کانال سپس جریان نفت را به سمت آن هدایت کرده و کانال را به آتش کشیدند.  طول کانال زیاد بود و همین باعث شد آتش گسترده ای منطقه را فرا بگیرد .

عراقی ها پشت سر هم منور می انداختند تا شاید بفهمند که چه خبر شده است .

هوا سرد بود و گرمای آتش می توانست سرمای استخوان سوزی که بدن ما را فرا گرفته بود ، کمی تسکین دهد . اما اگر به آتش نزدیک می شدیم به یقین در تیر رس دشمن قرار می گرفتیم .

حسرت گرمای آتش در آن شب زمستانی بر دلمان سنگینی می کرد . صبح ، دود غلیظی فضا را پر کرده بود . هوا غبار آلود بود و تیره وتار . عراقی ها که اوضاع را اینگونه دیدندحمله شان را به تاخیر انداختند .

مجموعه ی روز های ماندگار

سید حمید مشتاقی نیا

 

 

 

 3 نظر

چتر

06 خرداد 1391 توسط پیشنمازی

کسی که زیر چتر خدا بایستد ، در باران روزگار خیس نمی شود .

لحظه هایتان خدایی

 3 نظر

آقا به دادم می رسی ؟

02 خرداد 1391 توسط پیشنمازی

زائر بارانی ام، آقا به دادم می رسی؟

بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟

گرچه آهم نیستم؛ اما پر از دلتنگی ام

ضامن چشمان آهوها، به دادم می رسی؟

از کبوترها که می پرسم، نشانم می دهند

گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟

ماهی افتاده بر خاکم، لبالب تشنگی

پهنه آبی ترین دریا؛ به دادم می رسی؟

ماهِ نورانیِ شب های سیاهِ عمر من

ماهِ من، ای ماهِ من؛ آیا به دادم می رسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه ی زهرا (سلام الله علیها)، به دادم می رسی؟

باز هم مشهد، مسافرها، هیاهوی حرم

یک نفر فریاد زد: آقا! به دادم می رسی؟

 


 11 نظر

بهترین بهترین ها را از صدرالمتألهين بشنوید

01 خرداد 1391 توسط پیشنمازی

ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

اما به قدر فهم تو کوچک می شود

و به قدر نیاز تو فرود می آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می شود

یتیمان را پدر می شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می شود

عقیمان را طفل می شود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را راه می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را…

به شرط اعتقاد

به شرط پاکی دل

به شرط طهارت روح

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها …

چنین کنید تا ببینید چگونه

بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

 


 14 نظر

می توانی مادر گردی؟

21 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل،

تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد

*

میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل

صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر

را به همه مادران , زنان تبریک و تهنیت میگوئیم . . .


خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم

این جهان را گفتم
هستی و مکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم

آن جهان را گفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود آن کم دارم

 5 نظر

اي گل نرگس زغمت همه شب گريه كنم تا سحر

19 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ /> اي گل نرگس زغمت همه شب گريه كنم تا سحر

اي كه غبار قدمت همه را روز فرج تاج سر

زنده شود جان و دل از ياد تو يابنالحسن

من شوم آماده ميعاد تو يا بناالحسن

اي پسر فاطمه اي گل گلزار علي العجل

منتفم خون خدا به خداي ازلي العجل

منتظرم منتظر داد تو يا بناالحسن

 1 نظر

هر که عاشق شد معلم می شود

11 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است، و ماندگار شدن برای یک عمر، سلام بر معلمی که هر سال نمونه است و یک عمر ماندگار …

 

 

عارفان عـلم عـاشق مـی شوند

بهترین مـردم، مـعلم مـی شوند

عـشق با دانش متمـم مـی شود

هـر که عـاشق شد مـعلم مـی شود.


*********************************


شهید رجایی چه زیبا گفتند:

معلمی شغل نیست ، عشق است.

اگر بعنوان شغل انتخابش کرده ای، رهایش کن

و اگر عشق توست مبارکت باد .




 2 نظر

وصل

09 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

باران بهانه است ….

آسمان را هوس بوسه زدن بر خاک است .

چه دعایی کنمت بهتر از این :

که خدا پنجره ای رو به اتاقت باشد ….

عشق محتاج نگاهت باشد

عقل لبریز زبانت باشد

ودلت وصل خدایت باشد.…

 1 نظر

مادر

04 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

آقا جان …….


فعلا درد هجر را موکول میکنم به بعد


گویا حال مادرتان زیاد خوب نیست .

 

 

 2 نظر

آموخته ها

04 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

آموختم  ….

خدا عشق است و عشق ، تنها خداست .

آموختم ….

وقتی ناامید میشوم ، خدا ، با تمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم .

آموختم ….

اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم ، خدا برایم بهترش را در نظر گرفته است .

آموختم….

زندگی سخت است ولی من از آن سخت ترم .

 1 نظر

آقا

20 فروردین 1391 توسط پیشنمازی

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا ، به دل خسته ما صبر و قراری آقا ، عمر یکسا ل گذشت و خبری از تو

نشد ، هوس آمدن این جمعه نداری آقا ؟ در هیاهوی شب عید ، تورا گم کردیم ، غافل از اینکه شما اصل

بهاری آقا . راستی بی نفست حال ، که تحویلی نیست ، چه شود سر به سر خسته گذاری آقا .

 نظر دهید »

عید حقیقی

25 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

عید نه جامه رنگارنگ پوشیدن است ، که این عید کودکان است . نه شربت و شیرینی و غذاهای متنوع

خوردن ، که این عید شکمبارگان است ، نه قاه قاه خندیدن و همدیگر را به مسخره گرفتن وبه بازی گذراندن ،

که این عید غافلان است .

عید حقیقی از انزوا به در آمدن ، گسسته ها  را بهم بستن و پیوستن و در یک کلام ، پیوند خود را با خدا

استوار کردن و دین خود را تحکیم بخشیدن است .

 1 نظر

روز - نیمروز - ساعت - دقیقه

25 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

حضرت علی (ع) : عید ما روزی است که در آن گناه نکنیم .

با توجه به این حدیث ، عید ما با عید طبیعت فرق می کند :

- ما هرروز می توانیم عید داشته باشیم .

- می توانیم یک نیمروز عید داشته باشیم .

- می توانیم چند ساعت عید داشته باشیم .

- می توانیم چند دقیقه عید داشته باشیم .

 

 

 

 3 نظر

عید شما مبارک یا سال نو مبارک ؟

25 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

عید از ماده عود به معنای بازگشت است . آیا هر بازگشتی خوشحا لی و شادی دارد ؟ اگر اینطور نیست

چرا به هم تبریک می گوئیم ؟

در عید نوروز یک بازگشتی صورت گرفته ، بازگشت طبیعت است به : زیباترین - باشکوهترین و مطلوبترین

وضعیت . این بازگشت تبریک وتهنیت دارد .

جمله عید شما مبارک ، صحیح است یا سال نو مبارک ؟ سال نو مبارک ، صحیح است ، چون طبیعت

بازگشت خود را به نحو احسن انجام داده است ، ولی وقتی ما به همدیگر عید را تبریک می گوئیم این در

صورتی صحیح است که ما به عنوان یک انسان که خلیفه خداوند در روی زمین هستیم به زیباترین

باشکو هترین و بهترین وضعیت زندگیمان  رسیده و مثل بهار دیدنی و زیبا شده باشیم ، مثل بهار تحولی

در ما ایجاد شده باشد . اگر تحولی صورت نگرفته ، اگر بازگشتی نبوده ، تبریک گفتن چه معنایی دارد ؟

عید یعنی بازگشت از وضعیت موجود  (وضعیتی که الان داریم ) به وضعیت مطلوب و خوشا بحال کسی که

وضعیت موجود او همان وضعیت مطلوب است واین وضعیت تبریک دارد .

 

 5 نظر

صدا

23 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که

فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم …… !

 2 نظر

هشت

20 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

حسین طالبی نژاد تنها پسر خانواده اش بود . جوانی رعنا و دوست داشتنی که خانواده علاقه شدیدی به

او داشتند و در همه کارها روی او حساب می کردند . نزدیک عملیات که شده بود به او گفتم : حسین !

اگر مخالفتی نداری دوست دارم تو در این عملیات شرکت نکنی .

خودم با فرمانده ات صحبت می کنم و رضایتش را می گیرم .

گفت : خودت چرا بر نمی گردی ؟

گفتم : اولا من پاسدارم و وظیفه دارم این جا بمانم . گذشته از این ، چندین برادر دارم که با ماندن من

خللی در امور خانواده ایجاد نمی شود .

درنگی کرد و گفت : من هم خدا را دارم . او برای خانواده من کفایت می کند . اصلا اگر خدا نباشد برادرها

به چه درد می خورند ؟

حق با او بود . حسین در والفجر هشت ، همنشین ملکو تیان شد .

مجموعه ی روزهای ماندگار

سید حمید مشتاقی نیا

 2 نظر

دو راهی

15 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

داخل یکی از شیارها بدجوری گیر افتادیم . نه می توانستیم جلو برویم نه کسی حاضر به عقب نشینی

بود. پشت شیار ، مقر فرماندهی بعثی ها قرار داشت . آن ها با تمام توان ما را زمین گیر کرده بودند .

خیلی از بچه ها همان جا داخل شیار ، شهید و مجروح شدند.

ما هم می دانستیم در صورت  از بین نرفتن فرماندهی بعثی ها ، نمی توانیم نیروهای عراقی فعال در

آن نقطه را فلج کنیم . آتش سنگین دشمن به فاصله کمی از بالای سرمان عبور می کرد. وضعیت سخت

و طاقت فرسایی بود. دوستان و همرزمان ما یکی یکی پرر می شدند.

یکی از برادران که خون زیادی از او رفته بود . ناگهان فریاد یا حسین سر داد و با تمام قدرت فریاد زد :

برادرها ! راه اما م رو ادامه بدین برید جلو. انقلاب خون می خواهد …… یا حسین ….

این ها را که گفت چشمانش بسته شد و دیگر صدایی از او بر نخاست . بچه ها روحیه حماسی شان دو

چندان شد . با صدایی بلند یا حسین گفتند و جلو رفتند….

این روزها هر وقت که سر یک دو راهی گرفتار می شوم یاد حرف های آخر آن شهید بزرگوار می افتم .


مجموعه ی روزهای ماندگار- سید حمید مشتاقی نیا

 

 2 نظر

عقده ی وداع

13 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

برادرم - سعید - پیک گردان بود . شب عملیات نتوانستم خوب با او وداع کنم . ترسیدم بین او و سایر بچه ها

فرقی گذاشته باشم . دو روز بعد می بایستی برای ماموریتی جدید ، به منطقه دیگری منتقل می شدیم .

گردان را به خط کردم . هرچه گشتم خبری از سعید نبود. از هر کس پرسیدم جواب درستی نمی داد . از ایما

و اشاره بچه ها فهمیدم که باید خبری شده باشد . پیش خودم گفتم : بدون سعید می رویم .

مشغول کار بودم که نگاهم به سنگرمان افتاد. خمپاره ای درست بالای آن خورده بود و آن را به طور کامل

ویران کرد. خونی تازه اطراف سنگر را رنگین کرده بود. به طرف سنگر برگشتم ، خاک آغشته به خون سعید را

در دستم مشت کردم و فشردم . گفتم : خدایا ! این هم هدیه ما، ناقابل است، اما بپذیر.هنوز عقده وداع با

سعید سینه ام را می سوزاند.

مجموعه ی روزهای ماندگار - سید حمید مشتاقی نیا

 2 نظر

اتفاق قریب

11 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

گناه و بعد توسل، عجب امام غریبی !

برای محتضر آخر، چه نسخه ای…چه طبیبی !

پراست کوچه و برزن زعاشقان قدومت ،

پراند منتظرانت ، چه ادعای عجیبی !

در انتظار تو یخ زد قنوت هر شب عالم ، شکسته بال دعاها ،چه ربنای غریبی !

بیا تمام امیدم ، بیا بیا که مبادا ، درون خویش بمیریم ، چه اتفاق قریبی!

 1 نظر

پروانه

10 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

اگر یقین دارید روزی پروانه می شوید ، بگذارید روز گار هرچه می خواهد پیله کند .

 1 نظر

مواج.....مرداب

09 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

زندگی  ،گاهی مواج و گاهی مرداب است ،فاصله هارا باید سنجید،مبادا درمرداب

فرو رفته ،ویا گرفتار موج باشیم ،ساحل را با بصیرت هموار سازیم ،تا گا مهای مان

نلغزد.


 4 نظر

نا کامی

07 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

بهترین درس ها را در زمان سختی آموختم :

دانستم صبوری ایمان است و خویشتن داری عبادت،

فهمیدم ناکامی یک تاخیر است نه شکست و خندیدن نیزنیایش …

لبانتان خندان و لحظه هایتان آرام.

 3 نظر

ثبت احوال

07 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

انتخابات

روز سند زدن شناسنامه انقلاب در ثبت احوال تحولات

سیاسی دنیا .

 1 نظر

رد - تجدید - ممتاز

07 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

تو کلاس درس خدا ، اونی که ناشکری میکنه رد میشه ، اونی که ناله میکنه تجدید

میشه ، اونی که صبر میکنه قبول میشه ، اونی که شکر میکنه شاگرد ممتاز میشه

من دعا میکنم همیشه شاگرد ممتاز خدا باشی ، شما هم دعا کنید تا با هم تو یک

کلاس باشیم .

 

 3 نظر

پرواز در آسمان

24 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

وداع بچه ها تما شا یی بود . هیچ کس نمی دانست تا چند ساعت دیگر کدام یک از دوستان خود رااز

دست خواهد داد . حس وحال عجیبی داشتیم .تصور دوری یاران ، برایمان آزار دهنده بود .

همدیگر را سخت در آ غوش کشیدیم و از هم حلالیت خواستیم . قاسم آهنگران که به سراغم آمد دلم

هری ریخت . یاد حرف های روز قبلش افتادم . آمده بود و اصرار می کرد تا برایش وصیت نامه بنویسم . به

او گفتم : ان شا ءالله صحیح و سالم بر می گردی . طوری نگاه هم کرد که جا خوردم . گفت : من تا به

حال چند تا عملیات شرکت کردم ، چند بار هم تیر خوردم و مجروح شدم ، هیچ وقت هم به فکر نوشتن

وصیت نبودم . اما حالا فرق می کند . احساس می کنم این بار دیگر رفتنی ام .

خیلی جدی حرف می زد . می گفت : چند شب است که خواب می بینم در آ سمان ها پرواز می کنم .

حالا به قاسم حسودی ام می شود .خوش به حال او که مرگ آگاهانه ای نصیبش شد .

مجموعه روزهای ماندگار - سید حمید مشتاقی نیا

 

 2 نظر

خط شکن

19 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

 

آقا مرتضی آمده بود ، برای سرکشی . می دانست بچه ها چقدر خسته هستند اما کلی کار روی زمین

مانده بود . باید آن همه کیسه را جابه جامی کردیم . عده ای آن قدر خسته بودند که به زور خودشان را

حرکت می دادند . آقا مرتضی مانده بود که تهدید کند یا تشویق . هردو را انتخاب کرد . کمی قدم زد و کاغذ و

خود کار ی رااز جیبش در آورد . با لهجه ی اصفهانی اش گفت : بچه های بسیج ! هرکس کم کار کند اسمش

رااین جا می نویسم که در عملیات ، خط شکن نباشد . تا پنج صبح کارها باید تمام شده باشد . ساعت دو

یا دو و نیم شب بود . وقتی برگشت، خودش از انجام شدن کارها ، تعجب کرده بود .

مجموعه روز های ماندگار -  سید حمید مشتاقی نیا



 3 نظر

امید بخش

13 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

ما امروز دور نمای صدور انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش می    بینیم

وجنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان  جهان علیه مستکبران و زور مندان شروع شده و در حال

گسترش است ، امید بخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیکتر می نماید . گویی

جهان مهیا می شود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان .

 نظر دهید »

مهلکه

10 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

 

 

خط آرام بود اما هر چند دقیقه، صدای رگبار از خطوط دشمن به گوش می رسید.

برای ما سوال ایجاد شده بود  که  آن ها به کدام طرف تیراندازی می کنند. به سمت ما که گلو له ای نمی آمد.بچه ها هم

جلوتر ازاین نرفته بودند.البته حدس هایی زده بودیم اما وقتی بی سیم عراقی را شنود کردیم، به یقین رسیدیم.

بیچاره سربازهای عراقی! کلی زور زدند تا خودشان را از مهلکه نجات دهند ولی نمی دانستند آن طرف

جوخه های اعدام بعثی ها، انتظارشان را می کشند .

مجموعه ی روز های ماندگار

سید حمید مشتاقی نیا

 1 نظر

نقاشی

10 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

 

معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد وهمه خندیدند ….

اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند

دیدنی نیست …

 

 

 1 نظر

آتش اذان

06 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

پایگاه دشمن تقریبا در محاصره ی ما قرار داشت . اما آتش آن ها به قدری سنگین بود که نمی توانستیم آن

جا را تصرف کنیم . کار، گره خورده بود . فکری به ذهنمان رسید وآن هم اذان دسته جمعی بود . برای تقویت

روحیه ی بچه ها و تضعیف روحیه ی دشمن ، همه با هم روی خاکریز رفتیم و اذان گفتیم .

اذان سیصد نفره ما ،آتش سنگین دشمن را خاموش کرد و عراقی ها از ترس به داخل سنگر ها یشان پناه

بردند . آخرش همین اذان گفتن گره کار را باز کرد .

مجمو عه ی روز های ماندگار

سید حمید مشتاقی نیا

 2 نظر

رایحه امید

05 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

محبوبا ! وقتی غم غربت در دلهایمان لانه می کند ، وقتی رایحه امید تو ما را بسویت روانه می کند دیگر

جایی برای غربت و تنهایی در قلب ها یمان نمی ماند . نیمه شب با امید به سبزینه نگاهت آنچنان تورا

می خوانم که نگاه رحیمت را از من بر نگیری . خدایا ! شکر که یادم دادی که یادم باشد که یادت باشم .

 نظر دهید »

خدا قوت

01 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

بچه ها خسته اما پرشور ، کارشان را ادامه می دادند . سه هزار کیسه شن را باید آماده کرده و به خط انتقال می دادیم . بدلیل وضعیت خاص زمین ، نیسان تا حدمعینی می توانست جلو بیاید . کیسه ها را بعداز پر کردن دست به دست از آب عبور می دادیم تا پشت نیسان چیده شود . نیمه شب بخاطر ابری بودن هوا ،داخل نخلستان خیلی تاریک بود . با اینکه خسته بودم اما بعنوان مسئول لجستیک هم کار

میکردم و هم به بچه ها روحیه می داد م.

باد سردی که می وزید سرمای سخت زمستان را تا عمق استخوانها یمان نفوذ می داد دلم برای بچه ها می سوخت . از بچه های کم سن وسال تا پیرمردهای گردان ، با آن همه خستگی در دل شب مشغول کار بودند .

ذهنم رفت پیش آن دو نفری که در این سوز وسرما داوطلبانه داخل آب ایستاده بودند وکیسه ها را به آن طرف می بردند . گفتم بروم به آنهاهم خدا قوت بگویم .

لب آب که رسیدم اولش باورم نشد اما خوب که دقت کردم هر دویشان را شناختم . شهید صلبی فرمانده گردان وحاج کمیل کهنسال جانشین لشکر ، تا سینه داخل آب ایستاده بودند . پوست صورتشان از سرما می لرزید . برای لحظه ای هم استراحت نمی کردند .

انگار نه انگار که همه ی روز را در خط مقدم با دشمن در گیر بودند .حالا دیگر خستگی ام از بین رفته بود .


راوی : برادر کیانی

 

 1 نظر

نشنید ...... ندید

06 دی 1390 توسط پیشنمازی

مرد نجوا کنان گفت : ای خداوند بزرگ با من حرف بزن ! وچکاوکی با صدای قشنگش خواند . اما

مرد نشنید دو باره گفت : با من حرف بزن  ! برقی درآسمان جهید و صدای رعد در آسمان طنین

افکن شد ، اما مرد باز هم نشنید . مرد نگاهی به اطراف انداخت وگفت : ای خالق توانا ، پس

حداقل بگذار تا ترا ببینم . ستاره ای به روشنی درخشید اما مردفقط رو به آسمان فریاد زد :

پروردگارا به من معجزه ای نشان بده ! کودکی متولد شد ،   او با ناامیدی ناله کرد : خدایا دست مرا

بگیر وبگذار تا بدانم این جاحضور داری ! اما مرد با حرکت دست ، پروانه را ازخود دور کرد و قدم

زنان رفت ……

 

 1 نظر

دلتنگی

05 دی 1390 توسط پیشنمازی

اگه یه روز تنها شدی ،دیدی بغض گلوت رو گرفته ولی دلیلی برای گریه کردن نداری

بدون ! خدا دلش برات تنگ شده می خواد صداتو بشنوه .

 1 نظر

حرف دل

05 دی 1390 توسط پیشنمازی

وقتی سکوت خدا را در برابر راز ونیازت دیدی نگو خدا با من قهر کرده ،او به تمام کائنات

فرمان سکوت داده تا حرف ترا بشنود ، پس حرف دلت را بگو

 نظر دهید »

ازدواج َ،پریروز وامروز

10 آذر 1390 توسط پیشنمازی

منظور از پریروز ، نسل پدر بزگ و مادر بزرگ های ما و ماقبل آن است و دیروز که نسل پدر و مادرهای ماست ، بعضی شباهت ها با پریروز دارد و بعضی  شباهت ها با امروز ، برای همین هم ، حکم جداگانه ای ندارد . وضعیت امروز هم که خوشبختانه  معلوم است .

پریروز : زن و شوهر به پای هم پیر می شدند .

امروز : به دست هم پیر می شوند .

پریروز : عروس خانم با لباس سفید به خانه بخت می رفت و با لباس سفید هم بیرون می آمد .

امروز : با لباس سفید وارد می شود ولی خیلی وقت ها ، چمدان به دست ، با لباس سیاه بیرو ن می آید .

پریروز : درباره مهریه می گفتند کی داده ؟

امروز : گاهی گرفتن مهریه اصل ماجراست و الباقی اش برای خالی نبودن عریضه !

از مجموعه طنز … به شرط چاقو ، ن : محمد رضا آتشین صدف

 1 نظر

دو راهی

09 آذر 1390 توسط پیشنمازی

از خدا می خوام تو زند گی ات فقط یه بار تو دو راهی بمونی ،

اونم تو بین الحرمین

که ندونی پیش مولات حسین (ع) زانو بزنی یا سرورت عباس (ع) .

 

************

 نظر دهید »

سنگ نشان

19 آبان 1390 توسط پیشنمازی

کعبه  ان سنگ  نشان  است  که ره  گم  نکنی

حاجی  احرام  دگر  بند ببین  یار کجاست

 نظر دهید »

مدرسه علمیه حضرت نرجس«س» ساری

در عرصه خلوص و عبودیت جرعه نوش چشمه معرفتش باشیم

ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • فرهنگی
    • معصومین
  • مقام عظمای ولایت
  • اعتقادی
  • بهداشت و سلامت
  • اخبار مدرسه
  • عکس ها
  • ظرائف ولطاف
  • درسهایی ازامام(ره)
  • پیام شهدا
  • دلنوشته ها
  • داستانک
  • همسرداری
  • مناسبت ها
  • پژوهشی
  • دست نوشته طلاب

اوقات شرعی

خبرنامه

آمارگیر حرفه ای سایت

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس