• خانه 
  • تماس  

هشت

20 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

حسین طالبی نژاد تنها پسر خانواده اش بود . جوانی رعنا و دوست داشتنی که خانواده علاقه شدیدی به

او داشتند و در همه کارها روی او حساب می کردند . نزدیک عملیات که شده بود به او گفتم : حسین !

اگر مخالفتی نداری دوست دارم تو در این عملیات شرکت نکنی .

خودم با فرمانده ات صحبت می کنم و رضایتش را می گیرم .

گفت : خودت چرا بر نمی گردی ؟

گفتم : اولا من پاسدارم و وظیفه دارم این جا بمانم . گذشته از این ، چندین برادر دارم که با ماندن من

خللی در امور خانواده ایجاد نمی شود .

درنگی کرد و گفت : من هم خدا را دارم . او برای خانواده من کفایت می کند . اصلا اگر خدا نباشد برادرها

به چه درد می خورند ؟

حق با او بود . حسین در والفجر هشت ، همنشین ملکو تیان شد .

مجموعه ی روزهای ماندگار

سید حمید مشتاقی نیا

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: ظرائف ولطاف لینک ثابت

نظر از: moti rahbar [بازدید کننده]
moti rahbar

هر چند هوای دل من طوفانی است
بنیاد دلم نهاده بر ویرانی است
در من اما پلی است از درد و نیاز
می خوانَدَم آن سوی که آبادانی است

1390/12/23 @ 01:30
نظر از: الزهراء(سلام الله علیها) [عضو] 
  • مدرسه علمیه الزهرا همدان

سلام
ممنون از مطلب خیلی خوبتون خدا قوت

1390/12/20 @ 11:09


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه حضرت نرجس«س» ساری

در عرصه خلوص و عبودیت جرعه نوش چشمه معرفتش باشیم

ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • فرهنگی
    • معصومین
  • مقام عظمای ولایت
  • اعتقادی
  • بهداشت و سلامت
  • اخبار مدرسه
  • عکس ها
  • ظرائف ولطاف
  • درسهایی ازامام(ره)
  • پیام شهدا
  • دلنوشته ها
  • داستانک
  • همسرداری
  • مناسبت ها
  • پژوهشی
  • دست نوشته طلاب

اوقات شرعی

خبرنامه

آمارگیر حرفه ای سایت

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس