پرواز در آسمان
وداع بچه ها تما شا یی بود . هیچ کس نمی دانست تا چند ساعت دیگر کدام یک از دوستان خود رااز
دست خواهد داد . حس وحال عجیبی داشتیم .تصور دوری یاران ، برایمان آزار دهنده بود .
همدیگر را سخت در آ غوش کشیدیم و از هم حلالیت خواستیم . قاسم آهنگران که به سراغم آمد دلم
هری ریخت . یاد حرف های روز قبلش افتادم . آمده بود و اصرار می کرد تا برایش وصیت نامه بنویسم . به
او گفتم : ان شا ءالله صحیح و سالم بر می گردی . طوری نگاه هم کرد که جا خوردم . گفت : من تا به
حال چند تا عملیات شرکت کردم ، چند بار هم تیر خوردم و مجروح شدم ، هیچ وقت هم به فکر نوشتن
وصیت نبودم . اما حالا فرق می کند . احساس می کنم این بار دیگر رفتنی ام .
خیلی جدی حرف می زد . می گفت : چند شب است که خواب می بینم در آ سمان ها پرواز می کنم .
حالا به قاسم حسودی ام می شود .خوش به حال او که مرگ آگاهانه ای نصیبش شد .
مجموعه روزهای ماندگار - سید حمید مشتاقی نیا