خط شکن
19 بهمن 1390 توسط پیشنمازی
آقا مرتضی آمده بود ، برای سرکشی . می دانست بچه ها چقدر خسته هستند اما کلی کار روی زمین
مانده بود . باید آن همه کیسه را جابه جامی کردیم . عده ای آن قدر خسته بودند که به زور خودشان را
حرکت می دادند . آقا مرتضی مانده بود که تهدید کند یا تشویق . هردو را انتخاب کرد . کمی قدم زد و کاغذ و
خود کار ی رااز جیبش در آورد . با لهجه ی اصفهانی اش گفت : بچه های بسیج ! هرکس کم کار کند اسمش
رااین جا می نویسم که در عملیات ، خط شکن نباشد . تا پنج صبح کارها باید تمام شده باشد . ساعت دو
یا دو و نیم شب بود . وقتی برگشت، خودش از انجام شدن کارها ، تعجب کرده بود .
مجموعه روز های ماندگار - سید حمید مشتاقی نیا