شب زمستانی
درکنار یکی از چاه های نفت فاو مستقر بودیم . نزدیک غروب خبر آوردند که دشمن صبح زود قصد پاتک دارد . با نفرات و تسلیحات اندکی که داشتیم معلوم بود نمی توانیم در مقابل تیپ تازه نفس دشمن مقاومت کنیم . آمدن نیروهای کمکی هم ممکن بود بیست و چهار ساعت به طول بیانجامد .
مسوو لین گردان فکرهایشان را گذاشتند روی هم و به ابتکار جالبی دست زدند. شب ، بچه ها بسیج شدند و شروع کردند به کندن کانال سپس جریان نفت را به سمت آن هدایت کرده و کانال را به آتش کشیدند. طول کانال زیاد بود و همین باعث شد آتش گسترده ای منطقه را فرا بگیرد .
عراقی ها پشت سر هم منور می انداختند تا شاید بفهمند که چه خبر شده است .
هوا سرد بود و گرمای آتش می توانست سرمای استخوان سوزی که بدن ما را فرا گرفته بود ، کمی تسکین دهد . اما اگر به آتش نزدیک می شدیم به یقین در تیر رس دشمن قرار می گرفتیم .
حسرت گرمای آتش در آن شب زمستانی بر دلمان سنگینی می کرد . صبح ، دود غلیظی فضا را پر کرده بود . هوا غبار آلود بود و تیره وتار . عراقی ها که اوضاع را اینگونه دیدندحمله شان را به تاخیر انداختند .
مجموعه ی روز های ماندگار
سید حمید مشتاقی نیا