• خانه 
  • تماس  

نخل های ایستاده ...

03 مرداد 1394 توسط پیشنمازی



◄ طیعملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد…


◄ یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.


◄معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر.


◄دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است…


◄پدری سر پسر را به دامن گرفته است…


◄شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر…

کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم


شادی روحشان صلوات


 نظر دهید »

درد دل های همسر شهید مدافع حرم، شهید هادی باغبانی

17 اسفند 1393 توسط پیشنمازی

وقتی که جایی می رویم که یک بچه با پدرش هست، رضوانه خیلی اذیت می شود. به هم می ریزد. مثلا وقتی مترو می رویم نگاهش را که دنبال میکنم می بینم که دارد یک بچه را با پدرش می بیند. فقط نگاه می کند. بعد از چند دقیقه بهانه گیری های بی دلیلش شروع می شود.
خیلی ها نمی فهمد رضوانه چرا این کار را می کند . می گویند خسته است خوابش می آید یا گرسنه است. ولی من خوب می دانم علت این بی تابی ها جای دیگری است.

چند روز پیش خانواده یکی از دوستانِ هادی مهمان ما بودند و آنها هم بچه های همسن و سال رضوانه داشتند.
رضوانه مثل پدرش آدم توداری است؛ ولی رضوانه فردای آن شب تب کرد و برای اولین بار فقط گریه می کرد می گفت که من بابایم را می خواهم! دلم برای بابایم تنگ شده. اگر بابایم الان اینجا بود دستمال روی سرم می گذاشت تا تب من کم شود…

از آن طرف طاقت گریه های من را هم ندارد و وقتی اشک من درآمد رضوانه گریه اش را قطع کرد و مرا بغل کرد.

رضوانه در این مدت آنقدر مریض شده؛ دوبار دفترچه درمانی اش تمام شده.

شهید هادی تا پیش از این زیاد ماموریت رفته بود ولی ماموریت آخری که یک ماه طول کشید رضوانه تازه به سنی رسیده بود که معنی بابا را فهمیده بود و گاهی دلتنگ بابایش می شد. آنهم که دیگر دیدارشان به قیامت افتاد.

 1 نظر

تنها شهیدی که امام او را آغوش گرفت !

11 بهمن 1393 توسط پیشنمازی

امام على علیه السلام :
مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَیْهِ الأَْسْبابِ؛
هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برایش فراهم مى گردد.
غررالحكم، ج5، ص425، ح
===============================
عملیات کربلای 5 به مقطعی رسیده بودکه کار بسیار سخت و دشوارشده وگره خورده بود.همه فرماندهان وآقای رفسنجانی در پادگان گلف اهواز جمع شده بودند.

ایشان کالک عملیاتی را پهن وشروع به صحبت کرد . بعداز صحبتهایشان پیام امام را خواند .امام فرمودند :پیروزی با ماست مقاومت کنید انشااله پیروز خواهید شد.

بلافصله بعد از صحبت های آقای رفسنجانی مرتضی روی کنده ی زانو بلند شد و گفت سلام ما را به امام برسانید و بگویید ما تا اخرین قطره ی خون مقاومت خواهیم کرد.دو سه روز بعد خبر رسید که مرتضی تا اخرین قطره ی خون مقاومت کرده واجر مقاومت دلیرانه اش که شهادت بود را کرفت
===============================
شهید جاویدی برای شما مینویسم
(( نمیدانم من چکار کرده ام که شهید نمیشوم
شایدقلبم سیاه است. خدارحمت کند حاج مجیده ستوده را ،وقتی باهم صحبت میکردیم می گفتیم اگر جنگ تمام شود ما زنده باشیم چکار کنیم ؟ واقعاّنمی شود زندگی کرد و به صورت خانواده های
شهدا نگاه کرد…
واین جاست که ماوجاماندگان از قافله نورباید بگوییم
خوشابه حال آنان که با شهادت رفتنند.))
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شادی روح تنها شهیدی که امام او را آغوش گرفت صلوات
.
.
.
.
دوستان حتما کتاب خاطرات این شهید رو مطالعه کند
کتاب تپه جاویدی و راز اشلو

 3 نظر

تجدید پیمان با شهدای جانباز 8 سال دفاع مقدس

21 بهمن 1392 توسط پیشنمازی


چهارشنبه مورخ (16/11/92) مقارن با دهه مبارک فجر طلاب و کادر مدرسه علمیه حضرت نرجس (س) جهت تجدید پیمان با شهدای جانباز 8 سال دفاع مقدس حضور یافتند .



همسر شهید اسماعیلی در این دیدار گفت : شهید اسماعیلی از پیش از 18 سالگی در مناطق جنگی حضور داشتند و پس از ازدواج نیز با همسر خود در برخی مناطق از جمله پاوه حضور داشته و زندگی می¬کردند و سرانجام در یکی از عملیات¬ها پس از جراحت¬های مکرر، به طرز غم انگیزی شیمیایی شده و به درجه جانبازی نایل آمدند.




وی با اشاره به دوران 12ساله بسیار سخت شهید و خانواده وی که همواره در تمام 12سال، همسر و پدر خویش را با سوختگی و جراحت فراوان همراه با اکسیژن، قرین بستر مشاهده نمودند گفت: اگر می خواهید ادامه¬دهنده راه شهدا باشید و در روز قیامت مدیون خون شهیدان نباشید با تجهیز به علم و تقوا حامی و تابع ولایت فقیه باشید و … .
در پایان این دیدار طلاب و کادر مدرسه نرجس(س) به همراه خانواده شهید به زیارت امامزاده صادق رضا و مزار شهید اسماعیلی رفتند .



 3 نظر

خیلــــی سخت میشه گریاند!

18 آذر 1392 توسط پیشنمازی

 

 

حدودای سال 90 بود در هفته دفاع مقدس حاج آقا قرائتی تعریف میکرد که ما آخوندهارو خیلی سخت میشه گریاند !

اما یکی از رزمندگان خاطره ای تعریف کرد که اشکمونو در آورد !

گفت : تو یکی از عملیات ها که شب انجام می شد قرار بود از جای عبور کنیم که مین گذاری شده بود … مجبور بودیم از اونجا رد بشیم چاره ای جز این نداشتیم .

گفتیم کی داوطلب میشه راه رو باز کنه تا بتونیم عبور کنیم ؟

چندتا از رزمنده ها داوطلب شدند تا راه رو باز کنند …

وقتی میخواستند راه باز کنند میدونستند که زنده نمی مونند . چون با انفجار هر مین دست ، پا ، سر ، بدن یک جا متلاشی میشود !

داوطلب ها پشت سر هم راه افتادن برای باز کردن راه … صدای مین می آمد .

همین زمان متوجه شدم یکی داره بر میگرده !

گفتم شاید ترسیده ! بالاخره جان عزیزه و عزیزی جان باعث شده برگرده…

گفتم خودمو نشون ندم شاید ببینه خجالت بکشه !

بعد چند دقیقه متوجه شدم یکی داره میره سمت محل مین گذاری شده.. رفتم سمتش گفتم وایسا کجا میری ؟ گفت دارم میرم محل مین گذاری شده دیگه !!

گفتم تو جزو کسائ بودی که داوطلب شده بودند چرا برگشتی ؟!

گفت : آخه پوتینم نو ( تازه) بود خواستم اونو در بیارم با جوراب برم و بیت المال حیف و میل نشود . اون پوتین بمونه یکی دیگه ازش استفاده کنه…!!!

 4 نظر

بــــند بـــــند استخــــــوان

03 مهر 1392 توسط پیشنمازی

سال 74 بود و فصل پاییز  که در منطقه ی عملیات والفجر یک در فکه ،

میدان مین ها را می گشتیم تا جاهای مشکوک را پیدا کنیم .

بعد از کانالی که برای مقابله با حمله ، بچه ها زده بودند ،

میدان مین وسیعی قرار داشت .

نزدیک که شدیم با صحنه ای عجیب رو به رو شدیم

اول فکر کردیم لباس یا پارچه است که باد آورده

ولی جلوتر که رفتیم متوجه شدیم شهیدی است

که ظاهرا برای عبور نیروها از میان سیم های خاردار خود را روی آن انداخته است

تا بقیه به سلامت بگذرند .

بند بند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت

و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار دراز کشیده بود


برگرفته از کتاب تفحص

برای شادی روح شهدا صلوات

 2 نظر

شبهای عملیات

09 خرداد 1392 توسط پیشنمازی

ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کرده ایم . ما ایثار را

دیدیم که چگونه تمثل می یابد ، عشق راهم ، امیدراهم ، شجاعت را هم

و…..

آن چه راکه در باره انصارالمهدی گفته اند ،ما به چشم دیدیم ، آ ن چه را که

عرفای دلسوخته حتی بر سر دار نیافتند ، ما در شبهای عملیات آزمودیم . ما

عرش را دیدیم . و اینک پندار ما این است که ما ما نده ایم و شهدا رفته اند

 اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است وشهدا مانده اند …. تو

بگو کیست که زنده تر است . شهیدیا من یا تو ؟

زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیباتر است …

شهید مرتضی آوینی

با صلوات یادی از شهدا کنیم

 1 نظر

همیشه حاضر

07 اردیبهشت 1392 توسط پیشنمازی

 

او پیروان خود را رها نکرده است ،

به دست هواها نسپرده و مراقب آنهاست.

آن بزرگوار با تمام وجود می کوشد

تا تحول نفسی را در این امت و این مردم به وجود آورد …..

امام زمان (عج) در میان ما حضور دارد

و هر عملی را که انجام می دهیم ،

می بیند و می شنود .

روزی که مردم به این اعتقاد برسند

و آنرا لمس کنند ،

بزرگترین جهش ها در راه تکامل زندگی شان به وجود می آید

و این قدم اصلی برای تسریع در ظهور حضرت است .


فرازی از سخنان دکتر مصطفی چمران

 

 نظر دهید »

تا ارادتش به شهدا تنها یک حرف نباشد

05 اردیبهشت 1392 توسط پیشنمازی

در برابر همه دوستان و هم محلی ها ، با ادب و خوش رفتار بود .

اگر روزی بیرون نمی رفت ، دوستانش به خانه ی ما می آمدند و سراغ علی

را می گرفتند . دور هم جمع می شدند و در مورد موضوعات مختلف کشور

صحبت می کردند . شنیدم که سید علی به آن ها گفت : بچه ها ! کم تر

حرف بزنیم ، بیش تر عمل کنیم و از یا د خدا غافل نشویم .

به محض بازگشت از جبهه ، به دیدار خانواده شهدا می رفت ، از آن ها

دلجویی می کرد و پیگیر مشکلات شان می شد تا ارادتش به شهدا تنها

یک حرف نباشد.

خاطره ای از خواهر شهید سید علی موسوی

مکان شهادت : شلمچه

شهدا شرمنده ایم

 نظر دهید »

مهر

12 اسفند 1391 توسط پیشنمازی

شهید چمران : آنانکه به من بدی کردند مرا

هوشیار کردند.

آنانکه از من انتقاد کردند به من راه و رسم

زندگی آموختند

 آنانکه به من بی اعتنایی کردندصبرو تحمل

آموختند .

آنانکه خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند

  پس خدایا !

به همه آنانکه باعث تعالی دنیوی و اخروی

من شدند خیرونیکی عطا فرما .

 1 نظر

شاهد

16 آذر 1391 توسط پیشنمازی

خداوندا ! تو شاهد و گواهی که با خلوص نیت به جبهه های مقدس قدم

می گذارم ، اگر چه شرمنده از دیر جنبیدن و کم تحرکی خودم در ارتباط با

جبهه هستم .

اکنون که در این راه قدم می گذارم نه برای انتقام بلکه برای خدا و احیای

اسلام و قرآن است . هر تیری که به طرف دشمن نشانه می گیرم به

خاطر خدا و هر تیری که به سویم آید برای رضای خداست و من این راه را

آگاهانه انتخاب نموده ام . 

برای شادی روح شهدا صلوات

 

 1 نظر

اسم و رسم

01 مهر 1391 توسط پیشنمازی

 

یادتان هست که اهل دعــا بودند ،

اهل ادعــا نبودند.

نیایــش داشتند،

نمایــش نداشتند.

حیــا داشتند ،

ریــا نداشتند.

رســم داشتند ،

اســم نداشتند.

دنبال درد بودند ،

دنبال مزد نبودند.

هفته دفاع مقدس هفته ی آنهاست.

برای شادی روح شهدا صـــــــــلوات




 

 نظر دهید »

من به مادرت قول دادم که ...

19 تیر 1391 توسط پیشنمازی

شهید چمران به روایت همسر

مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که” این دختر صبح که از خواب بلند می شه باید یه لیوان شیر وقهوه جلوش بذاری و… خلاصه زندگی با این دختر برات سخته".
اما خدا می دونه مصطفی تا وقتی که شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمی خورد همیشه برای من قهوه درست می کرد.
می گفتم:” واسه چی این کارو می کنی؟ راضی به زحمتت نیستم".
می گفت:” من به مادرت قول دادم که این کارها رو انجام بدم".
همین عشق و محبت هاش بود که به زندگی مون رنگ خدایی داده بود.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــ


شهید مصطفی چمران/افلاکیان، جلد4، ص7

 8 نظر

یک خاطره ، یک وصیت

07 تیر 1391 توسط پیشنمازی

یک خاطره

در يک زمستان سرد و برفي براي شرکت در يک گردهمايي دانشجويي همه کشورها به جايي مي رفتيم. اذان صبح به آنجا رسيديم. بالاخره وارد ساختمان محل سکونت دانشجويان شديم. خود را براي اقامه نماز صبح آماده کردم. مرا به قسمتي راهنمايي کردند تا در آنجا وضو بگيرم. وقتي از پله ها پايين مي رفتم اين طرف و آن طرف پله ها آشغال سيگار و کاغذ ريخته بودند. من به آن جوان عزيزي که راهنماي من بود، گفتم: « اين‌ها چيست که اينجا ريخته است ؟ »
گفت:« اينها را ديروز و ديشب ريخته اند، قرار است صبح نظافت کنند». به او گفتم:« مبادا جلوتر برويم و ببينيم نوشته اند: النظافة من الايمان …»
عزيزان ! حتي در اينجا هم بايد اجتماع ما يک الگو و نمونه عملي باشد، در اين اجتماع کوچک که مي توانيد يک تحقق عيني از اسلاميت، عدل اخلاقي و عدل اجتماعي اسلامي را نشان بدهيم.
اين اثر بيشتري از سخن گفتن و نوشتن دارد. … اين فرمولي که اسلام در اختيار ما گذاشته همين است که «کونوا دعاة الناس بغير السنتکم »(اصول کافي،ج2،ص78)
يعني مردم را به عدل و رفتار پسنديده دعوت کنيد نه با زبان و سخن گفتن.

منبع:كتاب خاطرات ماندگار- صفحه: 107

راوي:شهيد دکتر بهشتي




یک وصیت

اينجانب محمد حسيني بهشتي، دارنده شناسنامه شماره 133707 از اصفهان وصيت مي‌کنم به همسر وفرزندانم و ساير بستگانم که در زندگي بيش از هر چيز به فروغ الهي که در دل انسان‌هاست اهميت دهند و با ايمان به خداي يکتاي عليم قدير سميع بصير، رحمان و رحيم و پيمبران بزرگوارش و پيروي از خاتم پيمبران و کتابش قرآن و از ائمه معصومين (ع) و اهتمام به ذکر و ياد خداي و نماز با حضور قلب و روزه، عبادات ديگر و انفاق و ايثار و صدق و جهاد بي امان در اين راه و حضور پيگير در جماعت و انس با مردم، راه سعادت را به روي خود بازگردانند.

27 رجب 1400 هجرت، محمد حسيني بهشتی

منبع:يادنامه بنياد شهيد


 7 نظر

عشق برتر

11 خرداد 1391 توسط پیشنمازی

حسین علی مهرزادی معلم فداکاری بود که راه جبهه را در پیش گرفت.

باتوجه به قابلیت هایی که داشت مسؤولیت ستاد لشکر 25 کربلا به ایشان سپرده شد.

مهرزادی، والفجر هشت را آخرین حضور نظامی خود می دانست. به همین خاطر خودش را برای شهادت آماده کرده بود.

قبل از عملیات هر بار در هر جلسه ای که برای هماهنگی عملیات در فرماندهی برگزار می کردیم، او از همه می خواست تا برای شهادتش دعا کنند.

در مقر لشکر بودیم و داشتیم برای اعزام به منطقه عملیاتی آماده می شدیم.

بچه ها آخرین سفارش ها و وصیت های خود را انجام می دادند.

چهره ی مهرزادی بیش از همیشه نورانی شده بود.

موقع حرکت، خبر دادند که همسر ایشان پشت خط منتظر است تا با او صحبت کند.

این آخرین تماس با پشت جبهه بود .

از مهرزادی خواستم تا برود و با همسرش خداحافظی کند و بعد از آن راهی خط شویم. او از این کار امتناع کرد.

اصرار بچه ها هم فایده ای نداشت.

با لبخند می گفت: «نمی خواهم سیم شهادت قطع شود!»

او عاشق همسرش بود و می ترسید این ارتباط عاطفی مانع وصلت حقیقی او شود .

سه روز پس از عملیات، مهرزادی به آرزوی خود رسید و خاک را برای خاکیان گذاشت و رفت .1

 

فرازي از وصيت نامة شهيد:

دشمن در كمين است كه با رنگارنگ نشان دادن زندگي مادي ،وابستگي و دلبستگي دنيايي ايجاد كند.


1. راوی: مرتضی قربانی- منبع: کتاب دل و دریا از سید حمید مشتاقی نیا

 11 نظر

زخم و نبرد

26 اردیبهشت 1391 توسط پیشنمازی

صبح روز عملیات به یک ستون در حال حرکت بودیم.

بچه هایی که برای تصرف یکی از پایگاه های دشمن رفته بودند،

دچار مشکل شدند و از ما کمک خواستند.

هنوز به مواضع دشمن نزدیک نشده بودیم که با آتش شدیدی مواجه شدیم.

عراقی ها از بالای ساختمانی مشرف بر جاده به سوی ما شلیک می کردند.

همه ی ستون روی زمین دراز کشیدیم تا شاید از حجم آتش کم شود.

آتش دشمن لحظه ای هم قطع نمی شد و این موضوع ما را آزار می داد.

درست در همین اوضاع چشممان به دو نفر از برادران امدادگر افتاد

که مجروحی را روی برانکار قرار داده و روی زمین درازکش بودند

تا در فرصتی مناسب به عقب بروند.

به آن برادر که روی برانکار افتاده بود نگاهی کردم.

تمام بدنش غرق در خون بود. مچ یک دستش نیز قطع شده بود.

وضعیت ناگوار او دل بچه ها را ریش کرد.

حالمان بدجوری گرفته شد.

او که دید روحیه مان با دیدن او خراب شده، دردش را فراموش کرد.

همان دستی که از مچ قطع شده بود را بالا برد و شروع کرد به شعار دادن

… لا اله الا الله … مرگ بر صدام … .

وقتی بچه ها روحیه اش را این گونه دیدند، لبخند بر صورتشان نشست.


راوی: مفید اسماعیلی سراجی،

کتاب دل و دریا از سید حمید مشتاقی نیا

 


 

 4 نظر

قدر

13 اسفند 1390 توسط پیشنمازی

ای مردم با ایمان ! من وظیفه خود دانستم از اسلام عزیز و انقلاب بزرگ و خاک پاک میهن اسلامی خود دفاع

کنم. شما می دانید چه خون ها برای این انقلاب ریخته شده ، پس قدرش را بدانید.

شهید : سید قاسم جعفری

مکان شهادت : دهلران

 1 نظر

سفر پر مخاطره

24 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

بدانید که همه چیز ، جز الله ، فانی است و همه به سوی او باز می گردند . سفری پر مخاطره در انتظار است

و سرما یه ای کم  همچون عمر و دشمنی مکار همچون شیطان ، در کمین است . پس خدا را فراموش نکنید

و تقوای الهی را پیشه خود کنید .

شهید ، حبیب ا لله پرندک

مکان شهادت : چنگوله

 نظر دهید »

گناهان یک شهید

15 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

در دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله که گناهان هرروزش را در آن یادداشت میکرد ، گناهان یک روز او

اینها  بود : سجده نماز ظهر طولانی نبود ، زیاد خندیدم ، هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم

آمد .

نثار روح شهدا صلوات

 2 نظر

همیشه باید

01 بهمن 1390 توسط پیشنمازی

انسان نمی داند چه موقع می میرد ،پس همیشه باید مواظب اعمال وکردار خود باشید .

به پدرومادر احترام بگذارید که انها درپیشگاه خداوند متعال مقامی بزرگ دارند .

شهید سعید ادیبی

مکان شهادت:مریوان

 1 نظر

هدفم

11 دی 1390 توسط پیشنمازی

اولین هدفم ازرفتن به جبهه  این است که راه تمام  شهدا را زنده نگه دارم  ،شهدائی که با خون خود

درخت اسلام را ابیاری کردند،وشما ای عزیزانم،راهم را ادامه دهید ،سلاحم را دردست گیرید،

وهم چنان تیر بر قلب دشمنان اسلام بزنید.

شهید تیموراحمدی

مکان شهادت:دهلران

 4 نظر

انسان

11 دی 1390 توسط پیشنمازی

عزیزان ،انسان باید درزندگی هدف ،داشته باشد، چون همه ی موجودات به سوی هدف مشخصی در حرکت اند.

هدف من الله است ،راه ورسم زندگی ام را برطبق دستوراتی که بوسیله پیامبران برای مافرستاده

شده استوارمی کنم .

شهید نصر الله ابیان

مکان شهادت:مریوان

 2 نظر

مدرسه علمیه حضرت نرجس«س» ساری

در عرصه خلوص و عبودیت جرعه نوش چشمه معرفتش باشیم

ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • فرهنگی
    • معصومین
  • مقام عظمای ولایت
  • اعتقادی
  • بهداشت و سلامت
  • اخبار مدرسه
  • عکس ها
  • ظرائف ولطاف
  • درسهایی ازامام(ره)
  • پیام شهدا
  • دلنوشته ها
  • داستانک
  • همسرداری
  • مناسبت ها
  • پژوهشی
  • دست نوشته طلاب

اوقات شرعی

خبرنامه

آمارگیر حرفه ای سایت

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس