عشق برتر
حسین علی مهرزادی معلم فداکاری بود که راه جبهه را در پیش گرفت.
باتوجه به قابلیت هایی که داشت مسؤولیت ستاد لشکر 25 کربلا به ایشان سپرده شد.
مهرزادی، والفجر هشت را آخرین حضور نظامی خود می دانست. به همین خاطر خودش را برای شهادت آماده کرده بود.
قبل از عملیات هر بار در هر جلسه ای که برای هماهنگی عملیات در فرماندهی برگزار می کردیم، او از همه می خواست تا برای شهادتش دعا کنند.
در مقر لشکر بودیم و داشتیم برای اعزام به منطقه عملیاتی آماده می شدیم.
بچه ها آخرین سفارش ها و وصیت های خود را انجام می دادند.
چهره ی مهرزادی بیش از همیشه نورانی شده بود.
موقع حرکت، خبر دادند که همسر ایشان پشت خط منتظر است تا با او صحبت کند.
این آخرین تماس با پشت جبهه بود .
از مهرزادی خواستم تا برود و با همسرش خداحافظی کند و بعد از آن راهی خط شویم. او از این کار امتناع کرد.
اصرار بچه ها هم فایده ای نداشت.
با لبخند می گفت: «نمی خواهم سیم شهادت قطع شود!»
او عاشق همسرش بود و می ترسید این ارتباط عاطفی مانع وصلت حقیقی او شود .
سه روز پس از عملیات، مهرزادی به آرزوی خود رسید و خاک را برای خاکیان گذاشت و رفت .1
فرازي از وصيت نامة شهيد:
دشمن در كمين است كه با رنگارنگ نشان دادن زندگي مادي ،وابستگي و دلبستگي دنيايي ايجاد كند.
1. راوی: مرتضی قربانی- منبع: کتاب دل و دریا از سید حمید مشتاقی نیا