ســـلام بـر شــــمـا
به وبلاگ مدرسه علمیه حضرت نرجس سلام الله علیها خوش آمدید
به وبلاگ مدرسه علمیه حضرت نرجس سلام الله علیها خوش آمدید
قضیه از این قرار بود که؛ كه یك روز اسماعیل هنگام رفتن به بازی كردن با دوستان خود، دوستانش او را برای بازی كردن راه نمی دادند اسماعیل دلیل این كار دوستان را پرسید گفتن چون لباس تو كهنه و پاره به تن داری ما خجالت می كشیم با تو بازی كنیم.
پس اسماعیل به سوی خانه رفت و این حرف هایی كه بچه ها گفتن با مادر در میان گذاشت .مادر اسماعیل به او گفت پسرم قصه نخور یك گروهی از زوار امام رضا (ع) می آیند من هم لباس آنها را می شویم و با پولش برای تو لباس می خرم…. پس از چند روز زواران به كاروانسرا می روند و بعد از تعویض لباس های خود یك سكه به اسماعیل می دهند كه با اون سكه نفت و خرما و نان برای روشنایی و خوردن تهیه كند. اسماعیل در حین رفتن برای خرید می بینه جلوی حرم امام رضا (ع) فردی مشغول پرده خوانی و روضه برای مردم است كه آخر روضه می گویید ان شاءالله هر كس به من كمك كند امام رضا (ع ) 10 برابر آن را به او بدهد اسماعیل با شنیدن این حرف دل آزرده شد و آن یك سكه را داد در حین رفتن دید كه پولی ندارد پس پیت نفتش را در آب فرو برد برگشت به خانه رئیس كاروانیان پیت را گرفت و در چراغدان های نفتی ریخت تا روشن شود در حاله كه روشن كرد دید نور این چراغها هم هر لحظه نورانی تر می شود پس به اسماعیل گفت پس نون كجاست؟ اسماعیل هم گفت نون را خباز می آورد رئیس گفت آخر كجای دنیا نون را خباز می آورد !!! پس در خانه خورد و یك فردی ناشناس نون را با رئیس می دهد و در حال تقسیم نون بود دید كا 10 تا سكه درون نون است از اسماعیل پرسید كه پول ها رو از كجا آوردی اسماعیل هم كه فهمیده بوده قضیه رو گفت ولی مرد این حرف ها رو قبول نكرد و گفت : تو از صندق امام رضا ( ع) دزدی كردی پس اسماعیل را زد تا امام رضا ( ع) آمد و فرمودند : چون اسماعیل یك سكه در راه خدا به من داده پس ما هم 10 برابر آن را به او عطا می كنیم. رو به اسماعیل می كند و میگویید اگر خواستی اون رو برای مخارج زنگی خرج كن و یا سقاخونه ای بساز كه مردم همیشه به یادت باشند.
((پس از این قرار است كه در مشهد كنار حرم امام رضا (ع) سقا خونه ای به نام اسماعیل طلا وجود دارد))
حسن بن جَهْم نقل می کند :
به امام رضا علیه السلام گفتم : مرا از دعا فراموش مكنی ای آقای من .
حضرت فرمود : «گمان مى كنى كه من فراموشت مى كنم ؟.»
اندكى در خودم اندیشیدم و با خود گفتم : او براى شیعیانش دعا مىكند و من نیز از شیعیانش هستم . آنگاه گفتم : نه ، فراموشم نمى كنی .
امام فرمود : «از كجا فهمیدى ؟
گفتم : من از شیعیانت هستم و تو برایشان دعا مى كنى .
فرمود : «آیا متوجّه چیز دیگرى جز این شدى ؟».
گفتم : نه .
فرمود : «هرگاه خواستى بدانى كه نزد من (اهل بیت) چه جایگاهى دارى ، ببین من(و اهل بیت) نزدت چه جایگاهى دارم.»
(اصول کافی جلد چهارم ص 270)
زائران آقا التماس دعا
ﻧﻤﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺵ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ!!!
ﻋﺠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘﯿﻢ !
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﮊﻥ ﻣﺎﻥ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺻﻼً ﺷﺨﺼﯿﺘﻤﺎﻥ
ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﺎﻫﯿﻢ ﺑﺮ ﺩﺭﺩ ﺍﻭ ﻣﯽ
ﺍﻓﺰﺍﯾﯿﻢ!!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ!
ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ! ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ
ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ …
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﻧﺴﺎﺯ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻧﮕﻮ. ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﺭﺗﺮ ﻧﮑﻦ …
ﺳﻮﺍﻻﺕ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﭙﺮﺱ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻓﺴﻮﺳﻬﺎ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﯿﻔﺰﺍ …
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﻮﺩ …
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎﻥ !
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻭ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﯾﯽ، ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ …
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ …
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﺮﺍﻗﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ …
ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨد …
هارون بن عيسى روایت می کند: امام صادق علیه السلام به فرزندش محمّد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟
گفت: چهل دينار. فرمود: آن را بیرون آور و صدقه بده.
عرض كرد: آقا ديگر چيزى برایمان باقی نمی ماند.
فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را مي دهد، مگر نمي دانى که هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى صدقه است، پس اينك صدقه بده.
او به دستور امام عمل كرد، ده روز بيشتر نگذشت كه از جایی چهار هزار دينار رسيد.
فرمود: پسرم، در راه خدا چهل دينار داديم و خداوند چهار هزار دينار در عوض آن به ما عطا کرد.
(کافی ج 4 ص 9)
************
مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیه السلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!
ما را بگیر دست، که از پا افتاده ایم آقا!
به حق تربت پنهان مادرت (علیهاالسلام) !
◄ طیعملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد…
◄ یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.
◄معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر.
◄دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است…
◄پدری سر پسر را به دامن گرفته است…
◄شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر…
کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم
شادی روحشان صلوات
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز می کردم! ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن « یا مهدی » وا می داشتند!
ای کاش مهد کودکم، مهد آشنایی با تو بود. کاشکی در کلاس اول دبستان، آموزگارم، الفبای عشق تو را برایم هجی می کرد و نام زیبای تو را برایم می خواند و آن را سرمشق دفترچه ی تکلیفم قرار می داد.
در دوره راهنمایی، هیچ کس مرا به خیمه سبز تو راه نمایی نکرد. در سال های دبیرستان، کسی مرا با تو ـ که مدیر عالم امکان هستی پیوند نزد.
در کتاب جغرافی ما، صحبتی از مکان زندگی تو یعنی «ذی طوی» و « رضوی» نبود. در کلاس تاریخ، کسی مرا با تاریخ غیبت، غربت و تنهایی تو آشنا نساخت. در درس دینی، به ما نگفتند « باب الله » و « دیان دینه » تویی. دریغ که در کلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوشزد نکردند! افسوس که در کلاس نقاشی، چهره مهربان تو را برایم به تصویر نکشیدند
ادامه این دلنوشته ی زیبا را در صفحه 2 از دست ندهید!
صفحات: 1· 2
تاکنون امام خامنه ای امر به چه جهادهایی فرمودند:
۱- جهاد علمی؛
من عقیدهام این است كه كار علمی در دانشگاه و در كشور باید جهادی باشد؛ كار علمیِ جهادی انجام بگیرد.۹۲/۵/۶
یکی از انواع جهاد با نفس هم این است که شما شب تا صبح را روی یک پروژهی تحقیقاتی صرف کنید و گذر ساعات را نفهمید. ۸۹/۴/۲
۲- جهاد اقتصادی؛
امروز هر کسی بتواند به اقتصاد کشور کمک بکند، یک حرکت جهادی انجام داده است.۹۴/۱/۱
تعصب در مصرف کالای داخلی؛
محصولات داخلی را مردم مصرف کنند؛ نروند دنبال این نشانهها. حالا مُد شده است بگویند «بِرَند» است، بِرَند فلان؛ بِرَند چیست! بروید سراغ مصرف تولیدات داخلی. آن چیزهایی که مشابه داخلی دارد، متعصّبانه و با تعصّبِ تمام، ملّت ایران، خارجیِ آن را مصرف نکنند.۹۳/۱۱/۲۹
۳- جهاد فرهنگی؛
واقع قضیّه این است كه كارزار فرهنگی از كارزار نظامی اگر مهمتر نباشد و اگر خطرناكتر نباشد، كمتر نیست؛ این را بدانید؛ یعنی میدانید هم شما، واقعاً یك میدان كارزار است اینجا.۹۲/۹/۱۹
ما در بهترین حالت عادت کرده ایم که برای شرکت در مجالس و مهمانی ها و به خاطر موجه و شیک بودن، آرایش کنیم و طلا و متعلقات آن را از صندوقچه در آورده و با پرستیژ و زیبایی تمام در این محافل شرکت کنیم.
از آنجا که در حال حاضر بخش بزرگی از مفاهیم در زندگی روزمره ما دستخوش تغییر و دگرگونی شده بنابراین آنجایی که باید عملی را انجام دهیم به هزار بهانه مثل عدم فرصت و زمان کافی و حوصله از انجام آن شانه خالی کرده و مواردی را که ترک آن توصیه شده و یا برای انجام آن شرایط خاصی وضع شده است را با هزاران توجیه به هر نحو ممکن انجام می دهیم.
اکثر ما فراموش کرده ایم که آراستگی و زیبایی هایمان در برابر پروردگار هم به هنگام عبادت ضرورت دارد و هم با تاکید بسیار مورد توجه قرار گرفته است. کاری که این روزها متاسفانه به نحو عکس انجام داده و در نهایت آشفتگی، بدون توجه به وجنات ظاهریمان به نماز ایستاده و به راحتی از این عمل مستحب و پسندیده میگذریم و با روی هم گذاشتن چشمانمان بجای اینکه به دنبال جلب رضایت خالق باشیم به دنبال جلب توجه و نظر مخلوق هستیم.
در باب استحباب زینت و آرایش در محفل عبادت چنین نقل شده: در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که ایشان بیان فرمودند که شایسته نیست زن بدون زینت مثل گردنبند نماز بخواند یا دست او بی خضاب و حنا باشد (آراستگی عرف آن زمان).
در توصیف این دستور دینی گفتند که مکروه است که زن در حال نماز از زینت خالی باشد و منظور از زینت تنها طلا نیست بلکه زینت عرفی است و می تواند شامل خیلی موارد دیگر مثل لباس و چادر و خیلی چیزهای دیگر شود.
پس آرایش کردن در چنین محفلی را از دست ندهیم.
وسائل الشیعه، ج۳، ص۳۳۵- ج ۴ ص۴۶۰
به گزارش شبکه مجازی آستان به نقل از جام نیوز
به مناسبت سالروز رحلت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص عظمت مقام این بانوی بزرگوار می پردازیم:
“یک مقایسه ى کوتاه بین زینب کبرى و بین همسر فرعون، عظمت مقام زینب کبرى را نشان می دهد. در قرآن کریم، زن فرعون نمونه ى ایمان شناخته شده است، براى مرد و زن در طول زمان تا آخر دنیا. آن وقت مقایسه کنید زن فرعون را که به موسى ایمان آورده بود و دلبسته ى آن هدایتى شده بود که موسى عرضه می کرد، وقتى در زیر فشار شکنجه ى فرعونى قرار گرفت، که با همان شکنجه هم - طبق نقل تواریخ و روایات - از دنیا رفت، شکنجه ى جسمانى او، او را به فغان آورد: «اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتا فی الجنّة و نجّنی من فرعون و عمله» (1)؛ از خداى متعال درخواست کرد که پروردگارا! براى من در بهشت خانه اى بنا کن. در واقع، طلب مرگ مى کرد؛ مى خواست که از دنیا برود. «و نجّنی من فرعون و عمله»؛ من را از دست فرعون و عمل گمره کننده ى فرعون نجات بده. در حالى که جناب آسیه - همسر فرعون - مشکلش، شکنجه اش، درد و رنجش، درد و رنج جسمانى بود؛ مثل حضرت زینب، چند برادر، دو فرزند، تعداد زیادى از نزدیکان و برادرزادگان را از دست نداده بود و در مقابل چشم خودش به قربانگاه نرفته بودند. این رنج هاى روحى که براى زینب کبرى پیش آمد، اینها براى جناب آسیه - همسر فرعون - پیش نیامده بود. در روز عاشورا زینب کبرى این همه عزیزان را در مقابل چشم خود دید که به قربانگاه رفته اند و شهید شده اند: حسین بن على (علیهما السّلام) - سیّدالشّهداء - را دید، عباس را دید، على اکبر را دید، قاسم را دید، فرزندان خودش را دید، دیگرِ برادران را دید. بعد از شهادت، آن همه محنت ها را دید: تهاجم دشمن را، هتک احترام را، مسئولیت حفظ کودکان را، زنان را. عظمت این مصیبت ها را مگر مى شود مقایسه کرد با مصائب جسمانى؟ اما در مقابل همه ى این مصائب، زینب به پروردگار عالم عرض نکرد: «ربّ نجّنی»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض کرد: پروردگارا! از ما قبول کن. بدن پاره پاره ى برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض مى کند: پروردگارا! این قربانى را از ما قبول کن. وقتى از او سؤال مى شود که چگونه دیدى؟ میفرماید: «ما رأیت الّا جمیلا». این همه مصیبت در چشم زینب کبرى زیباست؛ چون از سوى خداست، چون براى اوست، چون در راه اوست، در راه اعلاى کلمه ى اوست. ببینید این مقام، مقام چنین صبرى، چنین دلدادگى نسبت به حق و حقیقت، چقدر متفاوت است با آن مقامى که قرآن کریم از جناب آسیه نقل مى کند. این، عظمت مقام زینب را نشان مى دهد. کار براى خدا این جور است. لذا نام زینب و کار زینب امروز الگوست و در دنیا ماندگار است. بقاى دین اسلام، بقاى راه خدا، ادامه ى پیمودن این راه به وسیله ى بندگان خدا، متکى شده است، مدد و نیرو گرفته است از کارى که حسین بن على (علیهما السّلام) کرد و کارى که زینب کبرى کرد. یعنى آن صبر عظیم، آن ایستادگى، آن تحمل مصائب و مشکلات موجب شد که امروز شما مى بینید ارزش هاى دینى در دنیا، ارزش هاى رائج است. همه ى این ارزش هاى انسانى که در مکاتب گوناگون، منطبق با وجدان بشرى است، ارزش هائى است که از دین برخاسته است؛ اینها را دین تعلیم داده است. کار براى خدا خاصیتش این است."
————————————-
(1) سوره ی تحریم / آیه ی 11
حدیث ولایت / سال 1388 / صفحه ی 236 (بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران - 19/11/1388)
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ “ﻧﻤﺎﺯ ” ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻤﺶ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
“ﺧﻼﺹ ” ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!
ﻧﻪ
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ “ﻧﻤﺎﺯ ” ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ “ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗﻮﯼ ” ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ.
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ” ﮐﯿﻤﯿﺎ ” ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﻼ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﺮﻫﻢ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ،ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ….
ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ.
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻢ،
ﻧﻤﺎﺯ ” ﺷﻮﺩ …. ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ !