آشتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز می کردم! ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن « یا مهدی » وا می داشتند!
ای کاش مهد کودکم، مهد آشنایی با تو بود. کاشکی در کلاس اول دبستان، آموزگارم، الفبای عشق تو را برایم هجی می کرد و نام زیبای تو را برایم می خواند و آن را سرمشق دفترچه ی تکلیفم قرار می داد.
در دوره راهنمایی، هیچ کس مرا به خیمه سبز تو راه نمایی نکرد. در سال های دبیرستان، کسی مرا با تو ـ که مدیر عالم امکان هستی پیوند نزد.
در کتاب جغرافی ما، صحبتی از مکان زندگی تو یعنی «ذی طوی» و « رضوی» نبود. در کلاس تاریخ، کسی مرا با تاریخ غیبت، غربت و تنهایی تو آشنا نساخت. در درس دینی، به ما نگفتند « باب الله » و « دیان دینه » تویی. دریغ که در کلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوشزد نکردند! افسوس که در کلاس نقاشی، چهره مهربان تو را برایم به تصویر نکشیدند
ادامه این دلنوشته ی زیبا را در صفحه 2 از دست ندهید!
صفحات: 1· 2