ســـلام بـر شــــمـا
به وبلاگ مدرسه علمیه حضرت نرجس سلام الله علیها خوش آمدید
به وبلاگ مدرسه علمیه حضرت نرجس سلام الله علیها خوش آمدید
بدان که یک روزی خواهی بر جوانی که به همین سرگرمی ها یا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب
مانده از قافله عشاق دو ست ، خدای نخواسته بار سنگین تاسف را به دوش می کشی . پس از این پیر بی
نوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است ، به این اصطلاحات که دام بزر گ ابلیس است
بسنده مکن ودر جستجوی او - جل وعلا - باش ، جوانی ها و عیش و نوش های آن بسیار زود گذر است که
خود همه مراحلش را طی کردم و اکنون عذاب جهنمی آن دست از جانم بر نمی دارد تا - پناه به خدای
تعالی - آخر ضربه را بزند . ولی یاس از رحمت واسعه خداوند خود از کبائر عظیم است ، و خدا نکند که
معصیت کاری ، مبتلای به آن شود .
برگرفته از : کتاب در سهایی از امام
امام رضا (ع) : به خداوند خوشبین باش . زیرا هر که به خدا خوشبین باشد ، خدا با گمان خوش او همراه
است و هرکه به رزق و روزی اندک خشنود باشد ، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد و هر که به اندک
روزی حلال خشنود باشد ، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند اورا به درد دنیا و دوایش بینا
سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت رساند .
برگرفته از : کتاب مهارتهای زندگی در سیره ی رضوی
نویسنده : محمد رضا شرفی
امام محمد باقر (ع) : اگر خانواده مسلمانی را سر پرستی کنم و گرسنه آنان را سیر نمایم و برهنه شان را
بپوشانم و آبروی آنان را در میان مردم حفظ کنم و مانع از آن شوم که به مردم ، رو اندازند بی گمان این کار
نزد من خوشتر ازآن است که بارها حج گزارم .
شیخ جلیل ما و عارف بزرگوار ، آقای شاه آبادی روحی فداه ، فرمودند که تا قوای جوانی و نشاط آن باقی
است بهتر می توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقی و خوب تر می توان وظایف انسانیه را انجام داد .
مگذاریداین قوا از دست برود و روز گارپیری پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است . وبر فرض موفق
شدن ، زحمت اصلاح خیلی زیاد است .
برگرفته از : کتاب درسهایی از اما م خمینی (ره )
حسین طالبی نژاد تنها پسر خانواده اش بود . جوانی رعنا و دوست داشتنی که خانواده علاقه شدیدی به
او داشتند و در همه کارها روی او حساب می کردند . نزدیک عملیات که شده بود به او گفتم : حسین !
اگر مخالفتی نداری دوست دارم تو در این عملیات شرکت نکنی .
خودم با فرمانده ات صحبت می کنم و رضایتش را می گیرم .
گفت : خودت چرا بر نمی گردی ؟
گفتم : اولا من پاسدارم و وظیفه دارم این جا بمانم . گذشته از این ، چندین برادر دارم که با ماندن من
خللی در امور خانواده ایجاد نمی شود .
درنگی کرد و گفت : من هم خدا را دارم . او برای خانواده من کفایت می کند . اصلا اگر خدا نباشد برادرها
به چه درد می خورند ؟
حق با او بود . حسین در والفجر هشت ، همنشین ملکو تیان شد .
مجموعه ی روزهای ماندگار
سید حمید مشتاقی نیا
امام رضا (ع) : شایسته است انسان مومن سه نشانه داشته باشد : نشانی از خدا و آن کتمان راز است .
نشانی ازرسول خدا و آن مدارا و سازگاری با مردم است. و نشانی از ولی خدا (امام معصوم ) و آن صبر کردن
در زمان تنگدستی و پریشان حالی است .
بر گرفته از : کتاب مهارتهای زندگی در سیره ی رضوی
نویسنده : آقای محمد رضا شرفی
امام محمد باقر (ع) : بدان که تو یا ر و یاور ما نخواهی شد مگر آن گا ه که اگر همه ی همشریان تو گفتند :
آدم بدی ، محزون نگردی و اگر گفتند : انسان خوبی، شاد نشوی . خود را با کتاب خدا بسنج . اگر به راه آن
می روی ودر موردی که خواسته ، پارسا باشی ، پارسایی . پس ثابت و استوار باش و بشارتت باد که هرچه
مردم در باره ی تو بگویند به تو زیان نرساند .
در حدیث است که : کسی که قرآن را در جوانی بخواند، قرآن با گوشت و خونش مختلط شود. ونکته مهمش
آن است که در جوانی اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است ، از این جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متاثر
شود و اثر آن نیز بیشتر باقی ماند .
باید به خدا حسن ظن داشته باشیم ، نه سوء ظن . کی عمل کردیم و خدا کمک نکرد ؟ آنجا که شکست
خوردیم ، آنجا بود که حق عمل را ادا نکردیم . هر جا حق عمل را ادا کردیم ، کمک کرده و این وعده الهی
است .
داخل یکی از شیارها بدجوری گیر افتادیم . نه می توانستیم جلو برویم نه کسی حاضر به عقب نشینی
بود. پشت شیار ، مقر فرماندهی بعثی ها قرار داشت . آن ها با تمام توان ما را زمین گیر کرده بودند .
خیلی از بچه ها همان جا داخل شیار ، شهید و مجروح شدند.
ما هم می دانستیم در صورت از بین نرفتن فرماندهی بعثی ها ، نمی توانیم نیروهای عراقی فعال در
آن نقطه را فلج کنیم . آتش سنگین دشمن به فاصله کمی از بالای سرمان عبور می کرد. وضعیت سخت
و طاقت فرسایی بود. دوستان و همرزمان ما یکی یکی پرر می شدند.
یکی از برادران که خون زیادی از او رفته بود . ناگهان فریاد یا حسین سر داد و با تمام قدرت فریاد زد :
برادرها ! راه اما م رو ادامه بدین برید جلو. انقلاب خون می خواهد …… یا حسین ….
این ها را که گفت چشمانش بسته شد و دیگر صدایی از او بر نخاست . بچه ها روحیه حماسی شان دو
چندان شد . با صدایی بلند یا حسین گفتند و جلو رفتند….
این روزها هر وقت که سر یک دو راهی گرفتار می شوم یاد حرف های آخر آن شهید بزرگوار می افتم .
مجموعه ی روزهای ماندگار- سید حمید مشتاقی نیا